واكاوی بنیان‌‌های نظری آزادی و عدالت درادیان توحیدی-بخش ششم و پایانی

آزادی در مکتب اومانیسم و نقد آن

اسدالله افشار

اومانیسم؛ جنبشی فلسفی و ادبی و زیربنای رنسانس

انسان‌گرایی، انسان‌باوری یا اومانیسم جهان‌بینی‌ای فلسفی و اخلاقی است که بر ارزش و عاملیت انسان‌ها به صورت فردی یا جمعی تأکید دارد و عموماً تفکر نقادانه و شواهد (عقلانیت و تجربه گرایی) را بر پذیرش دگم‌اندیشی و خرافات ترجیح می‌دهد. در انتقاد از برخی مضامین انسان‌گرایی فراانسان‌گرایی مطرح شده است.

اومانیسم شالوده فرهنگ و فلسفه بعد از رنسانس در غرب است که براساس آن، انسان میزان کلیه ارزش‌ها و فضایل از جمله حق و حق‌گرایی است. اومانیسم جنبشی فلسفی و ادبی است که زیربنای رنسانس می‌باشد و فرهنگ دوره مدرنیته را تشکیل می‌دهد. این جنبش، سرشت انسانی و علایق طبیعت آدمی را میزان همه چیز قرار می‌دهد. پایه‌گذاران اومانیسم در صدد بودند تا روح آزادی و خودمختاری انسان را که در قرون وسطی از دست داده بود، دیگر بار از طریق ادبیات کلاسیک به او بازگردانند تا بتواند طبیعت و تاریخ را قلمرو حکومت خود ساخته و بر آن مسلط شود.

واژه انسان‌گرایی، نهضتی فرهنگی فکری است که در خلال دوران تجدید حیات فرهنگی (رنسانس) به دنبال ایجاد رغبت و تمایلی که نسبت به آثار برجسته یونانی و رومی پدید آمده است. واژه انسان‌گرایی (Humanism) را فردریچ نیتاما (Friedrich Immanuel Niethammer) از واژه "humanitas" برگرفت. "humanitas" کلمه‌ای لاتین از سری واژگان فیلسوفانه‌ای بود که سیسرون (Cicero) قبل از میلاد آن‌ها را ایجاد کرده بود.

اومانیسم همان انسان محوری است که از ارکان اصلی تمدن جدید غرب بشمار می آید که در تمام زوایای آن قابل مشاهده است، انسان محوری در غرب ریشه طولانی، به درازای تاریخ غرب دارد؛ فرهنگ یونان و روم باستان، براساس محوریت انسان شکل گرفته بود.

پيشينه اومانيسم به يونان باستان و روم برمی گرد كه خدايان صفات و حتي صورت انساني داشتند و اندام انسان مهم ترين مسأله در هنر نقاشي و مجسمه سازي بود؛ پس از ظهور مسيحيت و رسمي شدن آن در امپراطوري روم با فرمان كنستانتين، حاكميت سياسي- فرهنگي نيز در كنار رهبري ديني تحت اختيار كليسا درآمد. تفريط هاي كليسا در قرون وسطي در مواجهه با ارزش انسان و كرامت او موجب واكنش افراطي در توجه به انسان و پيدايش اومانيسم شد.

انسان‌گرایان در میان مجردات انتهای دوران باستان و قرون وسطا، محققان و روحانیون، میان divinitas به معنی حوزه‌هایی از معرفت و فعالیت که از کتاب مقدس نشأت می‌گرفت و humanitas یعنی حوزه‌هایی که به قضایای عملی زندگی دنیوی مربوط می‌شده است، فرق گذاشتند؛ و از آنجا که حوزه دوم، بخش اعظم الهام و مواد خام خود را از نوشته‌های رومی و به‌طور فزاینده یونان باستان می‌گرفت، مترجمان و آموزگاران این آثار که معمولاً ایتالیایی بودند خود را umanisti یا humanists نامیدند.

باز تأکید می شود اومانیسم در معنای ابتدائی که مفهومی تاریخی است، جنبه اساسی و زیربنایی رنسانس است یعنی همان جنبه ای که متفکران از آن طریق کمال انسانی را در جهان طبیعت و در تاریخ جست و جو کردند و تفسیر انسان را نیز در این جهت جویا شدند.

اومانیست ها مصمم بودند تا آن حیات روحی را که انسان در عصرکلاسیک دارا بود و در قرون وسطا از دست داده بود، دیگر بار از طریق ادبیات کلاسیک به او باز گردانند و آن همان روح "آزادی" بود که ادعای خودمختاری و خودرهبری آدمی را توجیه می نمود و به او اجازه می داد تا در حالی که خود را گرفتار طبیعت و تاریخ می دید، به دنبال قابلیتی باشد تا بتواند طبیعت و تاریخ را قلمرو حکومت خود ساخته و بر آن مسلط شود.

اومانیسم به عنوان "بازگشت به روزگار باستان" به معنی تجدید گذشته باستانی نبود بلکه درصدد بود تا به احیاء و توسعه استعدادها و نیروهایی بپردازد که گذشتگان دارا بودند و آن نیروها را به کار می گرفتند و این در حالی بود که اومانیست ها برخی از باورها و متعقدات مردم قرون وسطا را از دست داده بودند. دلیل توجه "بشر انگاران" به ادبیات باستانی (شعر، معانی بیانی،اخلاق و سیاست) این بود که آنان معتقد بودند چنین ادبیاتی قادر به تربیت انسانی است که به نحو مؤثری آزادی و اختیار خویش را به کار می گیرد.»[1]

انسان‌گرایی در برابر خداگرایی

در برخی از موارد انسان‌گرایی در برابر خداگرایی قرار داده شده است. برای نمونه پروتاگوراس در رساله خویش «در باب خدایان» انسان را مقیاس همه چیز می‌داند و با این ادعا خدایان را انکار می‌کند و به همین دلیل از آتن تبعید می‌شود.

سارتردرکتاب«اگزیستانسیالیسم واصالت بشر»(Existentialisme est un Humanism) کوگیتوی دکارتی را تنها نقطه تمایز اگزیستانسیالیسم از بقیه فلسفه‌ها و «تنها مبنای ممکن برای انسان‌گرایی» می‌داند. برخی، از انسان گرایی، به عنوان ایمان به خدای حقیقی یعنی ایمان به خود انسان یاد می‌کنند. از نظر آن‌ها با این که یک ندای درونی در انسان می‌گوید که خدا هست ولی چون انسان آن را نمی‌بیند پس نباید در مورد آن اظهار نظر نماید و فعلاً آن چیزی که هست و انسان آن را می‌بیند، خود انسان است و در واقع انسان همان خداست و به اندازه تمام انسان‌ها خدا وجود دارد.

نگاه مکتب اومانیسم به منزلت و آزادی انسان

آزادی ره آورد خرد و اندیشه انسان است. مفهوم آزادی با تعبیرهای گوناگون در مکاتب و معارف بیان شده و در بینش عرفانی آزادی نقشی پررنگ دارد. به نظر عرفا انسان ذاتاً در قید و بند تعلقات دنیوی و نفسانی اسیر است و رها شدن از آنها حصول آزادی است. این عرفا آزادی را در عبودیت و بندگی خدا می دانند.

مکتب اومانیسم به منزلت و آزادی انسان ارج می نهد و معتقد است که آزادی انسان در طبیعت توسط خود او به دست می آید و به هیچ قدرت ماورائی نیاز ندارد. به عقیده اندیشمندان مکتب اومانیسم بن مایه رشد و تعالی جامعه بشری در آزادی و اندیشه آزاد انسان است.

اومانیست‏ها معتقدند انسان آزاد به دنیا آمده است و باید از هر قید و بندی جز آنچه خود برای خود تعیین می‏کند آزاد باشد، اما نهادهای اساسی قرون وسطی انسان را اسیر نموده و احکام دینی و اخلاقی را به عنوان مجموعه‏ای از ارزش‏های دریافت شده از مافوق بر او حاکم کرده‏اند. اومانیست‏ها این ارزش‏ها را به عنوان «ارزش‏های الهی و لازم‏الرعایه» مردود و ناپذیرفتنی می‏دانستن، زیرا هنجارهایی بودند که باید پذیرفته شوند و امکان تغییر دادن آنها وجود نداشت، و این امر، به نظر آنان، با استقلال آدمی سازگار نبود. آنها می‏گفتند:

بشر باید آزادی خود را در طبیعت و جامعه تجربه کند و خود بر سرنوشت خودش حاکم شود و این انسان است که حقوق خویش را تعیین می‏کند، نه آن که تکلیفی از مافوق برای او تعیین شود. در این دیدگاه انسان حق دارد نه تکلیف.[2]

این مکتب انسان را محور ارزش‌ها قرار می‌دهد یعنی اصالت به اراده و خواست او داده می‌شود. در این نظریه همه چیز از انسان شروع شده و به انسان نیز ختم می‌شود و هیچ حقیقتی برتر از انسان وجود ندارد بنابراین اومانیسم در مقابل مکتب دین که بر اساس خدا محوری می‌باشد قرار گرفته است.

مقابله اومانیست ها با کلیسا و باورآنها

جنبش اومانیستی راه حلی جهت مقابله با فشار و استبداد سردمداران کلیسا در قرون وسطی بود و تصمیم داشت تا دیگر بار اختیار انسان را که سران روحانی کلیسا به کلّی از وی سلب کرده بودند به او بازگرداند.

اومانیست ها به مقابله با کلیسا و باور آنها که بین انسان و خدا، زمین و آسمان واسطه است، پرداختند. هر چند مقابله با کلیسا و عقاید بدعت آمیز و انحرافی آن صحیح بود اما اومانیست ها نیز خود به خطا رفتند، چرا که بر خودمختاری و خودرهبری انسان تأکیدی افراطی کردند. کلیسا با اعمال خشونت و سلب آزادی های انسان و نادیده گرفتن حقوق انسانی زمینه را برای رشد عقاید افراطی اومانیسم فراهم آورد. اومانیسم آزادی[3] را در حد افراطی جستجو می کرد و به واسطه خشونت ها و سختی هایی که از جانب کلیسا اعمال شده بود، نسبت به مذهب دید منفی پیدا کرد و به همین خاطر اومانیسمی الحادی و افراطی اجازه رشد یافت.[4]

در حقیقت؛ ستایش آزادی یکی از مهمترین موضوعات مورد توجه اومانیست ها بود اما آزادی مورد نظر آنها عبارت بود از اختیاری که بتوانند آن را در طبیعت و جامعه اعمال نمایند و این آزادی در مقابل تفکر پذیرفته شده قرون وسطا بود که بر اساس آن، امپراطوری، کلیسا و اصول فئودالیته، نگهبانان نظم حاکم بر جهان تلقی می شدند و انسان مجبور به پذیرش صرف بود، چنان پذیرشی که کمترین تغییری در آن ممکن نبود. از این رو، اومانیسم از آزادی انسان به منظور طراحی حیات وی در جهان به طریقی مستقل دفاع نموده و دستورات سنّتی سران روحانی را به جای مساعدت درامورلازم الاجرا همچون سد و مانعی برای انسان تلقی می کرد." [5]

اشاره ای کوتاه به اصول و مؤلفه های اندیشه اومانیسم

اولین اصول اندیشه اومانیسم تفکر طبعیت گرایی آنان است. اومانیست ها در مخالفت با جهان بینی ماوراء طبیعی با ماتریالیست ها و طبیعت گراها مشترک هستند، گرچه این امر لزوما به معنای ماتریالیست یا طبیعت گرا بودن آنها نیست.

دومین اصول اندیشه آنها منبع ارزش بودن انسان است. از نظر اومانيست ها منبع ارزش خود انسان و تجربيات انسان است و نبايد در امور متافيزيکي بدنبال منبع ارزش ها بود؛ از اين رو معيارهاي اخلاقي در وراء زندگي يافت نمي شود بلکه در زندگي يافت مي شود. از اين رو اغلب اومانيست ها معتقدند که انسان قادر به کشف منابع زندگي خوب از نظر اخلاقي مي باشند، به همين دليل اومانيست ها انتقادات جدي نسبت به قوانين و دستورات برآمده از دين دارند؛ از نظر آنها اديان الهي هميشه بهترين غرايز انساني را پايمال کرده و آزادي انسان را ناديده گرفته است!

سومین اصول از موضوعات مورد توجه و تأکيد انسان مداران، آزادي و اختيار انسان است؛ اختياري که بتوان آن را در طبيعت و جامعه اعمال نمود. در اومانيسم از اختياري سخن به ميان مي آيد که بر اساس آن انسان بر خلاف تمامي موجودات ديگر، موقعيت و وجهي ثابت و صورتي معين و قواعد و قوانيني که طبيعت او را تعين بخشند، ندارد؛ بلکه او کسي است که مي تواند موقعيت و طبيعت خويش را خود برگزيند يا هرطور که مي خواهد شکل دهد.

چهارمین اصول و یکی از مؤلفه های اساسی اومانیسم، را عقل گرایی و اعتقاد به خود کفایی و استقلال عقل انسانی در شناخت خود، هستی، سعادت واقعی و راه سیدن به آن باید تلقی کرد. اومانیست ها در بُعد معرفت شناختی معتقد بودند چیزی که با سر پنچه قدرت عقلانی بشر قابل کشف نباشد، وجود ندارد و به همین دلیل در بُعد هستی شناختی هرگونه موجود ماوراء طبیعی از قبیل خدا، وحی، معاد و اعجاز آن گونه که در بینش دینی مطرح است؛ مدعیانی غیر قابل اثبات می پنداشتند و در بُعد ارزش شناختی نیز براین باور بودند که ارزش های حقوقی را باید با استمداد از عقل بشری تعیین کرد که برآمد چنین تفکری، علم پرستی یا علم زدگی است.[6]

نقد و بررسی تفکراومانیستی

1- جریان اومانیسم به علت مطرح کردن اصول و بنیان های خاص و دست آوردها و تبعاتی که در طول چند قرن اخیر داشته است، مورد نقد و اشکالات متعددی قرار گرفته است.

2- اولین نکته در باب اومانیسم، وجود فاصله‏ عمیق بین اومانیسم، به عنوان یک جنبش فکری، و آنچه در عمل و در متن تاریخ حاکمیت اومانیسم بر جوامع بشری روی داده است می‏باشد.

3- جنبش اومانیسم به جای ارج نهادن به مقام انسان، در عمل، انسان را قربانی این افیون جدید کرده است و مدعیان انسان مداری از این واژه برای تأمین منافع خویش سوء استفاده کردند. از همان آغاز که از حق زندگی، آزادی انسان و شادی و رفاه به عنوان حقوق انسانی اومانیستی، سخن به میان می‏آمد تا یک قرن بعد، بردگی سیاهان در آمریکا قانونی بود، و گروه کثیری از انسان‏ها در جامعه به نام انسان مداری مدرن، سرکوب می‏شدند. نازیسم، فاشیسم، استالینیسم و امپریالیسم، همزاد و هم تبار و همراه با اومانیسم بوده است.

4- پیامدهای ناگوار اومانیسم به نحوی بود که برخی از دانشمندان، آن را نوعی اسارت انسان شمردند و برنامه ریزی برای رهایی از آن را مطرح کردند.[7]

5- بی‌تردید، آن گونه که اومانیسم می‌پندارد، ایمان یگانه حقیقت هستی نیست؛ بلکه خود آفریده‌ای است که خاستگاه وجود او، حقیقتی برتر از او و تنها حقیقت جهان است.

6- نگاهی اجمالی به پیشینه مکتب مزبور نشان می‌دهد که همین نگرش انسان‌گرایانه، در بسیاری از دوران‌های تاریخی، آنگاه که چیزی را معارض با منافع خود و به اصطلاح ارزش‌های انسانی مورد باور خود تشخیص داده، در صدد حذف و نابودی آن برآمده است؛ هر چند دیدگاه مقابل مزبور، نگرش انسان گرایانه دیگری بوده و هر چند به نابودی انسان‌ها و ارزش‌های انسانی بینجامد.

7- در ادیان آسمانی، خصوصا دین اسلام، انسان افزون بر این که از جایگاه ممتاز کرامت انسانی و جانشینی حضرت حق برخوردار است و آسمان و زمین، مسخر او قلمداد شده‌اند، اما آنچنان در عرصه هستی وا نهاده نیست که غیر مسؤولانه تنها به خود بیندیشد و آنگاه که چیزی را در برابر منافع خود تشخیص داد، آن را ناحق تلقی کند. شأن انسان نیز در تفکر اسلامی، در امور دنیوی محبوس و منحصر نیست؛ بلکه پایگاه و شان او در ارتباط با مبدا و معاد و ارزش‌های اخلاقی معنا می‌شود.[8]

8- عدم وجود حقایق ذاتی(نسبیت گرایی)، بی حرمتی به اصول اخلاقی و ارزشی، تناقض اندیشه و عمل، فقدان پشتوانه فکری، سقوط انسان، آزادی عنان گسیخته و پوچ گرایی را می توان از دیگر نقدها و بررسی اصول اومانیسمی عنوان کرد.

9-انسان در تفکر اومانیستی، محور هستی، جایگزین خدا و دین، محصوردردنیا و اهداف دنیایی است و آزادی و اختیار کنترل نشده ای دارد؛ اما انسان در اسلام، دارای روح خدایی، کرامت ذاتی و برخوردار از حقوق و آزادی های مدنی در چارچوب تعیین شده دین، و حقوق و آزادی های او به بُعد مادی و جسمی او محدود نمی شود و از آزادی معنوی و حیات آخرتی نیز بهره مند است. اهداف او به دنیا محدود نمی شود و مسوولیت پذیر و متعهد به اصول انسانی و اخلاقی است.

10- از جمله اشکالات اومانیسم تفسیر غلط عقل انسانی است. عقل انسان که از والاترین موهبت‌های خداوند است مهم‌ترین ابزار شناخت انسان محسوب می‌شود. انسان با به کارگیری عقل می‌فهمد که حوزه ادراک او منحصر به حواس او نیست. اما اومانیسم با بی‌توجهی به ابعاد ادراک عقل، انسان را از مهم‌ترین و سرنوشت سازترین علوم محروم نموده است. از سوی دیگر اتکاء صرف به عقل و علم بشری امری ناصواب است که امروزه در غرب نیز مخالفین جدی دارد.

11- اومانیسم با نگاه غلط خود، دین که برنامه خوشبختی دنیا و آخرت انسان است را منافی اختیار خود دانسته و آزادی او را در بی‌دینی می‌شمارد و در نتیجه انسان را از موهبت وحی محروم می‌سازد.

12- بی‌توجهی به حدود آزادی‌های انسان و افراط در آن به بهانه کرامت انسانی سبب شد از سویی نوعی مطلق‌العنانی فرعونی و سلطه‌طلبی و طغیان در برابر سایر انسانها را تجویز نمود.[9] و از سویی رابطه عبودیت و بندگی میان انسان و خالق را نفی کرد تا آنجا که حتی اومانیست‌هایی که از دین سخن می‌گویند نیز آن را ابزاری در خدمت آزادی انسان و به این اعتبار ارزشمند بدانند.[10] که این امر مورد انتقاد تمام ادیان توحیدی است. زمینه‌هایی که موجب بی‌اعتمادی به دین و کلیسا و پیدایش اومانیسم گردید هیچ یک در دین اسلام راه ندارد. اهتمام به علم و عقل، کرامت انسانها، آزادی عقیده و بیان و قابلیت تبیین عقلانی آموزه‌های دینی در اسلام بسیار روشن است.[11]

سه شنبه: 21 / 12 / 1403- 10 رمضان المبارک 1403- 11 مارس 2025

پانویس

۱.آیت قنبری، نقدی بر لیبرالیسم و اومانیسم، قم، فراز‌اندیشه،‌ ۱۳۸۳ .

۲.صانع‌پور، مریم، خدا و دین در رویکردی اومانیستی، تهران، موسسه فرهنگ و‌اندیشه معاصر، ۱۳۸۱.

۳. صانع‌پور، مریم، نقدی بر معرفت‌شناسی اومانیستی، تهران، موسسه فرهنگ و‌اندیشه معاصر، ۱۳۷۸.

4- جعفری تبریزی، علامه محمد تقی(1361). انسان درافق قرآن،تهران:انتشارات بعثت(مؤسسة القرآن الکریم).

5- رجبی؛ محمود (1379)، انسان شناسی، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدس‏سره .

6- سلیمانی امیری؛ عسکر (1382). خدا و معنای زندگی، نقد نظر، شماره‏ 29-30 .

7- طباطبایی؛ محمد حسین (1379). آزادی، ترجمه‏ علیرضا فراهانی منش، قم: انتشارات اسلامی.

8- جمال پور؛ بهرام(1371).جمال؛ انسان و هستی، مؤسسه نشر هما.

9- دژاکام؛ علی(1375). تفکر فلسفی غرب از منظر استاد شهید مطهری، جلد دوم، مؤسسه فرهنگی‌اندیشه.

10- نصر؛ سیدحسین(1383). معارف اسلامی در جهان معاصر-تهران: انتشارات علمی- فرهنگی.

11-افشار؛ اسداله(1394). باز شناسی جایگاه انسان درنظام هستی، تهران: سفيرارد هال.


[1] - اومانیسم؛ جستجوی آزادی افراطی در مقابله با کلیسا و بدعت های آن. خبرگزاری شبستان: ۱۵ شهریور ۱۳۹۱ / ۰۹:۵۰- کد خبر 168207.

[2] - آربلاستر؛ آنتونی(1377). ظهور و سقوط لیبرالیسم. ترجمه‏: عباس مخبر. تهران / مرکز.

[3] - این در حالی است که از دیدگاه اسلام، آزادی که تابع خواست و سلیقه و هوا و هوس انسان باشد مردود است. از منظر اسلام آزادی‌ها فقط باید در نظام ارزشی مکتب قرار بگیرد. نظام ارزشی الگوهائی را به بشریت ارائه می دهد که در سایه آن سعادت حاصل می شود و این چهارچوب خواهان سختی و مشقت نیست بلکه بر اساس علمی بی منتها مصلحت بشریت را دانسته و الگوهای انسان ساز را به بشریت ارائه داده است و او را از بند بسیاری از خواست ها و انحرافات آزاد می سازد و در مقابل برای او آزادی راستین و سعادت دنیا و آخرت را به ارمغان می آورد.

[4] - اومانیسم؛ جستجوی آزادی افراطی در مقابله با کلیسا و بدعت های آن. خبرگزاری شبستان: ۱۵ شهریور ماه ۱۳۹۱ / ۰۹:۵۰- کد خبر 168207.

[5] - همان.

[6] - تراب پور؛ مهدی. آزادي و اختيار انسان يکي از موضوعات مورد توجه اومانیسم است. خبرگزاری دانشجو: ۱۷ شهريور ماه ۱۳۹۱/ ۱۳:۰0- کد خبر: ۲۰۴۵۵۴.

[7] - احمدی؛بابک (1377). معمای مدر نیته. تهران/ مرکز.

[8] - مشکات (بیات)؛ عبدالرسول با همکاری جمعی از نویسندگان(1390). فرهنگ واژه‌ها، ص۵۴. قم: مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینی.

[9] - آیت قنبری، نقدی بر لیبرالیسم و اومانیسم، قم، فراز‌اندیشه، ‌ ۱۳۸۳، ص۴۷.

[10] - صانع‌پور، مریم، خدا و دین در رویکردی اومانیستی، تهران، موسسه فرهنگ و‌اندیشه معاصر، ۱۳۸۱، ص۳۳.

[11] - اومانیسم (کلام جدید). ویکی‌فقه تدوین دانشنامه‌ایی در حوزه علوم اسلامی.



ارسال توسط افشار

اسلایدر