پیوند فاشیسم مدرن با تحولات سیاسی و نظامی معاصر
اسدالله افشار
فاشیسم به عنوان یک ایدئولوژی تمامخواه قرن بیستمی، با ویژگیهایی مانند ناسیونالیسم افراطی، نخبهگرایی نژادی، انکار دموکراسی، رهبر (کیش شخصیت)، زیباسازی خشونت و توسعهطلبی territorial شناخته میشد. بسیاری براین باور بودند که با پایان جنگ جهانی دوم، این پدیده برای همیشه محو شده است. اما در دهههای اخیر، شاهدظهور فرمهای "فاشیسم مدرن" یا "نوفاشیسم" بودهایم. این پدیده، هستهای ایدئولوژیک مشابه با گذشته دارد، اما در بستر جهانی جدید و با ابزارها و شگردهای نوین خود را بازتولید میکند.
مسئله اصلی: چگونه مفاهیم و شیوههای فاشیستی در دل تحولات سیاسی و نظامی معاصر نفوذ کرده و خود را بازتعریف میکنند؟
ویژگیهای کلیدی فاشیسم مدرن (بازتعریف ایدئولوژی)
فاشیسم مدرن لزوماً با یونیفرم و سلام رومی ظاهر نمیشود، بلکه در پشت نقابهای قابل قبولترسیاسی پنهان میشود:
۱-پوپولیسم راست افراطی: استفاده از شعارهای ضد-establishment (ضد نظام حاکم) و عوامفریبانه برای جلب حمایت تودههای ناراضی.
۲- ناسیونالیسم قومی-مذهبی: جایگزینی برتری نژادی با "بازگشت به هویت اصیل" که اغلب با تعصبات قومی و مذهبی آمیخته است.
۳- دشمنتراشی چندگانه: ایجاد "دیگری"ی خطرناک که میتواند شامل مهاجران، لیبرالها، نخبگان جهانی، رسانههای جریان اصلی یا یک کشور خاص باشد.
۴- تضعیف نهادهای دموکراتیک: حمله به استقلال قضایی، رسانههای آزاد، نظام آموزشی مستقل و فرآیندهای انتخاباتی.
۵- نرمالسازی خشونت: تشویق یا توجیه خشونت توسط هواداران علیه معترضان و دشمنان فرضی.
پیوند با تحولات سیاسی معاصر
الف) عصر پست-حقیقت و رسانههای اجتماعی
فاشیسم کلاسیک برپروپاگاندا متکی بود؛ فاشیسم مدرن بر "دروغ بزرگ" در فضای سایبری تکیه دارد. شبکههای اجتماعی با الگوریتمهایی که محتوای احساسی و افراطی را تقویت میکنند، به بستری ایدهآل برای انتشار گسترده اخبار جعلی، تئوریهای توطئه و نفرتپراکنی تبدیل شدهاند.
نمونه: نقش کمپینهای سازمانیافته در فضای مجازی در انتخابات کشورهای مختلف برای دامن زدن به ترس از مهاجران و تقویت گفتمان ناسیونالیستی افراطی.
ب) بحرانهای اقتصادی-اجتماعی و ناامنی
جهانیشدن، نابرابری اقتصادی و بحرانهایی مانند همهگیری کووید-۱۹، بستر مناسبی برای رشد پوپولیسم راست افراطی فراهم کرده است. فاشیسم مدرن با تقلیل پیچیدگیهای جهان به شعارهای ساده ("اول کشور خودمان!"، "مهاجران شغل شما را میدزدند!") از این ناامنیها سوءاستفاده میکند.
نمونه: ظهور احزاب با گرایشهای فاشیستی در اروپا و آمریکا در پی بحران مالی ۲۰۰۸ و سیل مهاجران.
ج) تضعیف دموکراسی های لیبرال از درون
فاشیسم مدرن لزوماً با یک کودتای نظامی ظهور نمیکند، بلکه میتواند از طریق صندوقهای رأی و با استفاده از مکانیزمهای دموکراتیک برای نابودی دموکراسی به قدرت برسد. این پدیده که "اقتدارگرایی قانونی" یا "دموکراسی illiberal" خوانده میشود، نمونهای از نفوذ فاشیسم مدرن است.
نمونه: رهبران پوپولیست در برخی کشورها که پس از پیروزی در انتخابات، به تدریج قوانین اساسی را تغییر داده، قدرت قضاییه و مطبوعات را محدود و رقبای سیاسی را سرکوب میکنند.
پیوند با تحولات نظامی معاصر
الف) میلیتاریزه کردن سیاست و جامعه
* فاشیسم مدرن بر "نظم" و "امنیت" تأکید شدیدی دارد که اغلب با توسل به نیروهای امنیتی و نظامی برای حل مسائل داخلی همراه است. شعار "قانون و نظم" اغلب پوششی برای سرکوب اعتراضات و گروههای اقلیت است.
نمونه: استفاده بیسابقه از نیروهای گارد ملی یا پلیس ضد شورش برای سرکوب اعتراضات اجتماعی در برخی کشورها با توجیه "برقراری نظم".
ب) توسعهطلبی پنهان تحت عنوان منافع ملی
در حالی که فاشیسم کلاسیک به تهاجم آشکار متوسل میشد، فاشیسم مدرن ممکن است از تاکتیکهای پیچیدهتری مانند "جنگ نیابتی"، "عملیات روانی"، "جنگ اقتصادی" و "حمایت از شبهنظامیان" برای گسترش نفوذ خود استفاده کند.
نمونه: توجیه تهاجم به یک کشور همسایه تحت عنوان "عملیات ویژه نظامی" برای مقابله با تهدیدات امنیتی یا حمایت از هموطنان آن سوی مرز، که یادآور گفتمان توسعهطلبانه فاشیستی است.
ج) ناسیونالیسم تهاجمی و مسابقات تسلیحاتی
احیای گفتمان "عظمت ملی" اغلب با افزایش بودجه نظامی و نمایش قدرت نظامی همراه است. این امر میتواند به چرخهای خطرناک از مسابقات تسلیحاتی و افزایش تنشهای بینالمللی بینجامد.
نمونه: شعارهای "ما را بزرگ کنید دوباره" که با افزایش بیسابقه هزینههای نظامی در برخی کشورها همراه شده است.
فاشیسم مدرن یک شبح تاریخی نیست
فاشیسم مدرن یک شبح تاریخی نیست، بلکه یک تهدید زنده و پویا است که خود را با شرایط جهان مدرن تطبیق داده است. این پدیده از طرق زیر با تحولات سیاسی و نظامی معاصر گره خورده است:
۱- فناوری: استفاده از رسانههای اجتماعی و فضای پست-حقیقت برای پروپاگاندا و بسیج تودهها.
۲-سیاست: استفاده ازپوپولیسم ومکانیسمهای دموکراتیک برای تضعیف دموکراسی و حکومتهای اقتدارگرا.
۳- نظامی: میلیتاریزه کردن فضای داخلی و توجیه اقدامات تهاجمی در خارج تحت عنوان منافع ملی و امنیتی.
۴-هشدار نهایی: خطر اصلی این است که فاشیسم مدرن، به دلیل پوشش متفاوتش، ممکن است در نگاه اول به راحتی شناسایی نشود. جامعه بینالملل، روشنفکران و شهروندان عادی باید با شناخت نشانههای آن، از جمله تحقیر نهادهای دموکراتیک، نرمالسازی خشونت و دشمنتراشی سیستماتیک، در برابر بازتولید این ایدئولوژی مرگبار هوشیار باشند. تاریخ به ما نشان داده که فاشیسم با یک انفجار شروع نمیشود، بلکه با یک زمزمه به آرامی به قدرت میرسد.
جایگاه دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا در بحث فاشیسم مدرن
از آنجا که بحث فعلی و ادبیات آکادمیک اغلب حول محور دوره دونالد ترامپ متمرکز است، تحلیل خود را بر این دوره متمرکز میکنیم. این به معنای قضاوت نهایی نیست، بلکه بررسی انطباق اقدامات و گفتمانها با شاخصهای شناختهشده است.
عناصری که منتقدان، آن را همسو با نشانههای فاشیسم مدرن میدانند
1-پوپولیسم ضد-Establishment و کیش شخصیت
- ترامپ دائماً خود را نماینده "مردم واقعی" در برابر "نخبگان فاسد واشنگتن" معرفی میکرد. شعار "America First" نمونه بارز این پوپولیسم بود؛
- ایجاد یک کیش شخصیت قوی حول محور خود با شعارهایی مانند "تنها من میتوانم مشکل را حل کنم" و بسیج هواداران وفادار به شخص خود، نه necessarily به حزب یا ایدئولوژی خاص.
۲- ناسیونالیسم افراطی و تعریف "دیگری"ی خطرناک
- تأکید شدید بر ناسیونالیسم اقتصادی (تعرفهها) و فرهنگی؛
- دشمنتراشی سیستماتیک: مهاجران (به ویژه از کشورهای مسلمان و آمریکای لاتین) به عنوان "متجاوان"، "قاچاقچیان مواد مخدر" و "تروریست" تصویر شدند. همچنین، رسانههای جریان اصلی به عنوان "دشمن مردم" لقب گرفتند.
۳-تضعیف نهادهای دموکراتیک و بیاعتبار کردن فرآیندهای انتخاباتی
- حمله مکرر و سیستماتیک به قضات مستقل، سازمانهای اطلاعاتی (FBI, CIA) و به ویژه رسانههای آزاد و labeling آنها به عنوان "اخبار جعلی"؛
- انکار نتایج انتخابات ۲۰۲۰: این نقطه، از نظر بسیاری از تحلیلگران، خطرناکترین همخوانی با الگوی فاشیستی بود. بیاعتبار کردن یک انتخابات دموکراتیک و ادعای تقلب بدون ارائه شواهد قاطع، مستقیمترین حمله به یکی از ارکان دموکراسی است.
۴- نرمالسازی و تشویق خشونت
- ابراز نوستالژی برای "روزهای خوب قدیم" که گاهی به دوران قبل از حقوق مدنی تفسیر میشد؛
- امتناع از محکومیت صریح گروههای راست افراطی مانند "Proud Boys" و در عوض گفتن "بروید و بزنیدش" (در مناظره انتخاباتی). این امر به نرمالسازی خشونت سیاسی کمک کرد؛
- تحریک هواداران برای حرکت به سمت کاپیتول در ۶ ژانویه ۲۰۲۱، که منجر به حمله به ساختمان کنگره آمریکا شد.
۵- ستایش رهبران اقتدارگرا و بیاعتنایی به حقوق بشر
- ابراز تحسین صریح برای رهبران اقتدارگرایی مانند ولادیمیر پوتین (روسیه)، کیم جونگ اون (کره شمالی) و رجب طیب اردوغان (ترکیه).
- سیاستهای سختگیرانه مهاجرتی مانندجداسازی کودکان ازوالدین درمرز، که ازسوی ناظران بینالمللی نقض حقوق بشر خوانده شد.
دلایل و استدلالهای مخالفان این دیدگاه (چرا این مقایسه نادرست است)
1- مشروعیت دموکراتیک: ترامپ در یک انتخابات دموکراتیک (۲۰۱۶) به قدرت رسید و در یک انتخابات دیگر(2020)peacefully قدرت را ترک کرد (علیرغم انکار نتایج). این با رسیدن فاشیستهای کلاسیک به قدرت از طریق زور یا لغو دموکراسی متفاوت است.
2- عدم توسعهطلبی نظامی آشکار: آمریکا تحت رهبری ترامپ علیرغم شعارهای شدیداللحن، قلمرو جدیدی را اشغال نکرد. در واقع، او خواستار خروج نیروها از برخی مناطق بود.
3- وجود نهادهای مقاوم: نهادهای دموکراتیک آمریکا (قوه قضائیه، مطبوعات، کنگره) در برابر بسیاری از اقدامات او مقاومت کردند و تا حد زیادی پابرجا ماندند. این نشان میدهد سیستم checks and balances کار میکند.
4-تفاوت در مقیاس: فاشیسم تاریخی منجر به نسلکشی، جنگ جهانی و مرگ میلیونها نفر شد. مقایسه مستقیم هر دولت مدرنی با آن، از نظر تاریخی دقیق و منصفانه نیست.
جمعبندی نهایی
به جای دادن یک label قطعی، میتوان اینگونه نتیجهگیری کرد:
- دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ، به عنوان یک مورد مطالعه، نمونهای بارز از ظهور و تقویت عناصری بود که توسط نظریهپردازان سیاسی به عنوان "نشانههای هشداردهنده فاشیسم مدرن" شناسایی شدهاند.
- این عناصر شامل پوپولیismus ضد-نهادی، کیش شخصیت، دشمنتراشی، تضعیف اعتماد به نهادهای دموکراتیک (به ویژه رسانه و انتخابات) و نرمالسازی خشونت سیاسی بود.
- با این حال، قدرت نهادهای دموکراتیک و حافظه تاریخی جامعه مدنی آمریکا مانع از تکمیل کامل این چرخه شد.
- بحث در مورد اینکه آیا این پدیده یک "اقتدارگرایی پوپولیست" بود یا لزوماً "فاشیسم"، یک بحث آکادمیک ادامهدار است.
- نکته کلیدی: صرف نظر از label، تحلیل این دوره به ما هشدار میدهد که چگونه یک دموکراسی بالغ نیز میتواند در معرض خطر قرار گیرد و چگونه گفتمانهای سیاسی میتوانند از خطوط قرمز سنتی عبور کنند. بنابراین، جایگاه رئیس جمهور آمریکا در این بحث، بیشتر به عنوان یک کاتالیزور برای به نمایش گذاشتن آسیبپذیریهای سیستم و تقویت روندهای شبه-فاشیستی در یک بستر مدرن است، نه لزوماً به عنوان یک دیکتاتور فاشیست کلاسیک.
دوشنبه: 21 / 07 / 1404- 20 ربیع الثانی 1447- 13 اکتبر 2025
چاپ در پایگاه خبری تحلیلی نیک رو: دوشنبه ۲۱ / 07 / 1404- ۱۶ : 09– شناسه: ۱۱۳۶۰۳
لینک کوتاه: ۶۰۳ https://www.nikru.ir/p/113

