نسبت آرمان خواهی انسان با سعادت او

اسدالله افشار

پرسش: آیا آرمان خواهی انسان که همیشه از وضع موجود به طرف وضع بهتر حرکت می کند لزوم مبارزه در همه حال را نمی رساند؟ زیرا در وضع خوب همیشه وضع بهتر از آن را هم می توان تصور کرد؟

پاسخ: استاد مرتضی مطهری به این سئوال چنین پاسخ می دهد:

ما معتقد هستیم به این که انسان به صورت لایتناهی آفریده شده یعنی در انسان آرمان لایتناهی هست یعنی هر وضعی که داشته باشد با ز برتر و بالاترش را می خواهد، براساس اصلی که در قرآن هم هست و ریشه علمی و فلسفی دقیقی هم دارد و آن این است که انسان تنها با رسیدن به خدا و کمال مطلق الهی است که دیگر حالت بیزاری در او به وجود نمی آید و میل به این که از آنجا دور شود در او پیدا نمی شود (الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ: آنها که به خدا ایمان آورده و دلهاشان به یاد خدا آرام می‌گیرد، آگاه شوید که تنها یاد خدا آرام‌بخش دلهاست.)(1) و الّا هر چیز دیگری داشته باشد به دلیل این که کمال لایتناهی می خواهد باز بیشترش را می خواهد. حتی این که انسانها در ثروت طلبی به این حالت می رسند که هر چه ثروت جمع کنند باز می خواهند بیشتر از آن را جمع کنند و همین طور در قدرت طلبی، این امر مسیر انحرافیِ همان کمال خواهی انسان است.

این نظر، نظر درستی است. ولی دیگران این طور نظر نمی دهند که انسان بالذات آرمان خواه است، بلکه می گویند انسان باید در مقابل ضد خودش قرار بگیرد، زیرا همیشه ضدی در حالی که ضدش را نفی می کند و آن این را نفی می کند، بدون این که خودش کمال را بخواهد به مرحله کمال بالاتر می غلتد.

اگر برای فکر آرمان خواهی انسان اصالت قائل باشیم- که آقای مهندس بازرگان در کتاب ذره بی انتها این مطلب را خوب تحلیل و بیان کرده اند- یک فکر الهی است. اما تکامل دیالکتیکی می خواهد بگوید طبیعت مسیر کمال خواهی را طی نمی کند، جامعه مسیر کمال خواهی را طی نمی کند، انسان مسیر کمال خواهی را طی نمی کند یعنی در انسان این گرایش به سوی کمال نیست بلکه آنچه که وجود دارد و ناموس طبیعت است جنگیدن اضداد با یکدیگر است ولی این جنگیدن اضداد با یکدیگر بدون این که اینها مرحله عالی تر را بخواهند، خود به خود به مرحله عالی تر می غلتد، تز و آنتی تز و سنتز این گونه است، نه این که تز به سوی سنتز حرکت می کند.

یک وقت ما می گوییم اگر شی سه مرحله را طی می کند آن مرحله اول از ابتدا به سوی مرحله آخر است یعنی جهت دار است، یک حرکت جهت دار را انجام می دهد، به سوی آن مرحله عالی تر حرکت می کند. این، نظریه الهی تکامل است و آنچه که اینجا بیان کردند منطبق با این نظریه است که ما قبول داریم. کسی می گوید خیر، اصلا جهت و جهت داری در حرکتهای تکاملی وجود ندارد. این شی ء که وجود دارد ضدش در درونش وجود پیدا می کند، این ضد کارش فقط جنگیدن با این است و می خواهد این را از بین ببرد، بعد از این که مدتی با هم جنگیدند حالت سومی به طور خود به خود و قهری پیدا می شود که آن مرحله ی بعد خود به خود کاملتر از مرحله قبلی است، یعنی کمال پیدا می شود بدون این که آن ناقص آن کامل را خواسته باشد، به صورت ناخواسته پیدا می شود. ما این تز را نفی می کنیم. آنچه که شما بیان کردید تز ما را تأیید می کند.(2)

آرمان در زندگی چیست؟

منظور از آرمان در زندگی همان بحث هدف زندگی است. از مهمترین ارکان حیات انسانی «هدفداری زندگی» است.

منظور از آرمان در زندگی همان بحث هدف زندگی است. از مهمترین ارکان حیات انسانی «هدفداری زندگی» است. زندگی بدون هدف، پوچ است و پوچ‏تر از آن، اشتباه در انتخاب هدف است.

در تعریف هدف، سخن ها گفته‏اند؛ بعضی از این تعریف ها عبارتند از:

«هدف، آن چیزی است که برای رسیدن به آن تلاش و کوشش می‏شود» . و نیز گفته‏اند: «هدف، عبارت است ازآن حقیقت مطلوب که اشتیاق وصول به آن، محرک انسان است به انجام کارها و انتخاب وسیله‏هایی که آن حقیقت را قابل وصول می‏نماید».

«فلسفه حیات» یا «هدف زندگی» از مسائل مهم انسان‏شناسی به شمار می‏رود و یکی از اساسی‏ترین موضوعات زندگی انسان است. از این رو لازم است میان هدف و وسیله تفکیک صورت گیرد تا انسان دچار خطا نشود و وسیله را به جای هدف اشتباه نگیرد، و هدف‏های زودگذری که درواقع وسیله‏های زندگی نهایی بیش نیستند هدف اعلای زندگی انتخاب نکند زیرا کسی که به هدف‏های زودگذر دل می‏بندد و برای دستیابی به آنها تلاش می‏کند، باید به خود احتمال شکست بدهد. اما دل بستن به هدف‏های جاویدان و متعالی و سعی در راه رسیدن به آنها، بنا به وعده تخلف‏ناپذیر قرآن چهار موفقیت را در پی خواهد داشت.

آرمانهای انسان چیست؟

انسان تاكنون چهار آرمان رادنبال نموده و براي آن كوشش زيادي كرده است که عبارتست از : 1. امينت ؛ 2- آزادي ؛ 3- عدالت ؛ 4- رفاه .

البته دانش و فن آوري را مي توان اضافه كرد ولي اين دانش و فن آوري(تكنولوژي) ابزار رسيدن به همان مقصد است.

ما مي بينيم انسان معاصر براي تأمين اين مقاصد دست به تشكيلات و سازمانهاي بين المللي زده و مجموعه قوانين مثل حقوق بشر را تدوين نموده. اما پرسش اين است كه پس چرا تمامي اين روشها به بن بست رسيده و يا قواعد كنوانسيون ها براي كشورهاي ضعيف به كار گرفته مي شود؟

عطش انسان در گذشته و عصر حاضر، كه با اين آرمانها به پايان نرسيده و نمي رسد نشان مي دهد انسان طالب غيب است و با ارتباط با بي نهايت به آرامش مي رسد. پس دين آنهم در قالب فقط اسلام آرمان اساسي انسان است كه به نياز عظيم بشر پاسخ مي دهد. و بيش از يك قرن از جانشين كردن علم به جاي دين و انسان به جاي خدا، نشان داد كه عمر اين آرمانها سرانجام پوچ گرائي و نا اميدي انسان است. تمامي اين احساس بزرگ در انسان به شناخت خود انسان دركمال بي نيازي باز طغيان و عصيان مي كند."كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى. أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى: حقا كه انسان سركشى مى ‏كند. همين كه خود را بى ‏نياز پندارد"(3)؛ مگر آنكه راهي گشوده شودكه ادامه آيه چنين است" إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى:درحقيقت بازگشت به سوى پروردگار توست".(4) ازگشت به سوي اوست مذهب اين چنين راه را بر انسان مي گشايد و او را از زندان تنگ آرمان هاي حقير نجات مي دهد.

کوتاه و فشره درباره سعا دت

مسئله سعادت يکی از قديمي ترين مباحث فلسفی بشراست ، اين مسئله از مسائل حکمت عملی است. آنچه در اين مختصر بيان خواهد شد به قرار ذيل است:

تعريف سعادت

سعادت درنظر عموم مرادف است با لذّت، آسايش، موفقيت و نيل به آرزوها، سرور و بهجت، رضايت و خشنودی از جريان امور و امثال اين معانی و مفاهيم ، اما همين که سعادت را دقيقاً با هر يک از اينها می سنجيم می بينيم سعادت با اين معانی نزديک است اما عين اينها نيست. ظاهراً از لحاظ ريشه لغوی نمی توان دو مفهوم مقابل هم برای اين دو کلمه پيدا کرد ولی در عرف عام و خاص اين دو کلمه درست در نقطه مقابل هم قرار می گيرند، همچنان که در قرآن کريم اين دو کلمه در نقطه مقابل هم قرار دارند:" يَوْمَ يَأْتِ لَا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ. فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَشَهِيقٌ: روزى [است] كه چون فرا رسد هيچ كس جز به اذن وى سخن نگويد آنگاه بعضى از آنان تيره‏ بختند و [برخى] نيكبخت. و اما كسانى كه تيره‏ بخت‏ شده‏ اند در آتش فرياد و ناله‏ اى دارند". (5)

سعادت و لذت قرابت زيادی باهم دارند (همچنين شقاوت و رنج ) اما اين دو مرادف هم نمی باشند و نيل به لذت مرادف با نيل به سعادت نيست و همچنين تحمل رنج مطلقاً شقاوت نيست . سعادت به چيزی گفته می شود که رسيدن به آن هيچگونه ندامت و پشيمانی نداشته باشد و شقاوت در موردی است که به هيچ وجه تحمل آن قابل توجيه نباشد. سعادت مطلوب بدون قيد و شرط بشر است و شقاوت منفور بدون قيد و شرط او. لذّت مربوط است به يک قوه و استعداد خاص انسان يا حيوان امّا سعادت مربوط است به مجموع قوا و استعداد ها و جنبه های حياتی انسان، لذّت دائر مدار مطبوع و نامطبوع بودن است و اما سعادت دائر مدار مصلحت بودن و مصلحت نبودن است. لذّت متعلق است به زمان حال و اما سعادت بر زمان حال و استقبال يکسان گسترده است. تشخيص لذت و رنج آسان است اما تشخيص سعادت و نقطه مقابل آن دشوار بلکه از نظری غير ممکن است. تشخيص سعادت و شقاوت با غريزه و طبع نيست با عقل است.

اقسام سعادت

سعادت را اگر با نسان که مجموعی از جسم و روح است نسبت بدهيم اقسامی ندارد ، يکی بيشتر نيست ، ولی اگرجسم و روح را ازيکديگر منفک فرض کنيم البته سعادت بر دو قسم است : جسمی و روحی. سعادت جسمی عبارت است از استيفاءِ همه جانبه و کامل لذات جسمانی با در نظر گرفتن مدت و شدت و قوت و ضعف لذت ها و طرد حداکثر آلام جسمانی. وسعادت روحی عبارت است ازاستيفاءِ همه جانبه وکامل لذات روحی و طرد حداکثر آلام روحی.

درجات و مراتب سعادت

همانطور که خود لذت و الم که مبنای اصلی سعادت و شقاوت می باشد درجات و مراتب دارند و افراد مردم از لحاظ قدرت استيفاء يک لذت در يک درجه نيستند، مثلاً درجه لذتی که يک نفر از علم يا عبادت يا جمال يا نيکوکاری و حتی خوردن و آشاميدن می برد با درجه لذت يک فرد ديگر متفاوت است . مردم از لحاظ قوا و استعداد های طبيعی متفاوت آفريده شده اند وبه همين دليل از لحاظ نيل به لذت و سعادت متفاوت خواهند بود.

عوامل سعادت

برخی مدعی شده اند که سرچشمه سعادت را در درون خود بايد جستجو کرد، غالباً اين مفکرين سعادت را آسايش از آلام می دانند. و مدعی هستند آلودگی با دنيای بيرون موجب آلام و رنج ها است. در فلسفه و تصوف هندی و افکار بودا و همچنين در فلسفه فلاسفه کلبی يونان که "ديوژن"(6) معروف ترين شخصيت آنهاست و همچنين در افکار مانی و پيروان او باين طرز تفکر زياد بر مي خوريم . با کمال تأسف اين طرز تفکر که ناشی از بدبينی فلسفی است و با توصيه اسلامی کمال ضديت و تباين دارد.

گروهی ديگر سرچشمه سعادت را جهان بيرون می دانند و می گويند انسان جزيي از اين جهان و تحت تأثير عوامل اين جهان است و تحت تأثير عوامل جهانی است که انسان می تواند به حيات خود ادامه دهد واز لذّت ها بهره مند گردد. به عقيده اين گروه ، سعادت صد در صد بستگی دارد به عوامل خارجی. مادی مسلکان درباره عوامل سعادت اينطور نظر می دهند. نظر سومی هست. و آن اينکه سعادت را تنها از درون يا از بيرون داشتن مبالغه است . انسان نه آنچنان است که بتواند از عوامل بيرونی بی نياز گردد و بدون استمداد از آنها به کمال و سعادت و نه آنچنان فرع و طفيلی است که تمام خوشيهايش را بايد از بيرون تأمين. اين فکر غلط است که لذت منحصراً در نتيجه انفعالات مادی عصبی پيدا می شود ممکن است لذتی برای انسان پيدا شود که هيچگونه ريشه مادی و عصبی نداشته باشد و با عوامل خارجی مادی نيز وابستگی نداشته باشد.

اکثردانشمندان جهان، سعادت راهم وابسته به عوامل درونی می دانند وهم به عوامل بيرونی. گو اينکه درتعيين ميزان ارزش و دخالت عامل ها اختلاف نظرها زياد است . ارسطو عوامل سعادت را به سه قسم تقسيم کرده است: خارجی، جسمی، روحی. و هريک از اين سه قسم را به سه عامل منحصر کرده است ، باين ترتيب:

1- عوامل خارجی : ثروت ، مقام ، فاميل و عشيره .

2- عوامل جسمی: سلامت ، قوت ،زيبايي.

3- عوامل روحی: حکمت، عدالت ، شجاعت.

بديهی است که عوامل سعادت را نمی توان باين عامل ها منحصر دانست ، درهر يک از سه قسمت بالا عوامل ديگری نيز می توان بحساب آورد. از قبيل محيط اجتماعی مساعد برای پيشرفت ، آزادی ، امنيت ، محيط طبيعی وجغرافيايی مساعد، نژاد عالی، فرزند، همسر شايسته، دوست صميمی (از عوامل خارجی ) آواز خوش، کار ، احسان و نيکوکاری، (از عوامل بدنی) ايمان ، عواطف عالی و رقيق، سلامت روانی ، اراده قوی ، استعداد هنری و فنی و امثال اينها (از عوامل روحی).

برخی عوامل سعادت که ميان روح و بدن مشترک است ، مانند عبادت . و بعضی ميان روح وبدن و خارج مشترک است يعنی به همه اينها بستگی دارد مثل کتاب.

سعادت گم شده همه انسانها

سعادت که گم شده همه انسانها است و هرکس آن را در چيزی می جويد و در جائی می طلبد بطور خلاصه عبارتست از فراهم بودن اسباب تکامل برای يک فرد يا يک جامعه، و نقطه مقابل آن شقاوت و بدبختی است که همه از آن متنفرند و آن عبارت از: نامساعد بودن شرائط پيروزی و پيشرفت و تکامل است. بنابراين هر کس از نظر شرائط روحی، جسمی، خانوادگی ، محيط و فرهنگ، اسباب بيشتری برای رسيدن به هدف های والا در اختيار داشته باشد به سعادت نزديکتر يا به تعبير ديگر سعادتمندتر است. و هر کس گرفتار کمبود ها، نارسائيها ، ازجهات بالا بوده باشد شقاوتمند و بی بهره از سعادت خواهد بود.ولی بايد توجه داشت که پايه اصلی سعادت و شقاوت، اراده وخواست خود انسان است ، و او است که می تواند وسائل لازم را برای ساختن خويش و حتی جامعه اش فراهم سازد ، و او است که می تواند با عوامل بدبختی و شقاوت به مبارزه بر خيزد ويا تسليم آن شود.

در منطق انبياء سعادت و شقاوت چيزی نيست که در درون ذات انسان باشد، و حتی نارسائيهای محيط و خانوادگی و وراثت در برابر تصميم و اراده خود انسان، قابل تغييرو دگرگونی است، مگر اينکه ما اصل اراده و آزادی انسان را انکار کنيم و او را محکوم شرائط جبری بدانيم و سعادت و شقاوتش را ذاتی و يامولود جبری محيط و مانند آن بدانيم که اين نظر بطور قطع در مکتب انبياء و همچنين مکتب عقل محکوم است.امام صادق(ع) از جدش امير مؤمنان علی(ع) چنين نقل می کند:" حقيقت سعادت اين است که آخرين مرحله ی زندگی انسان با عمل سعادتمندانه ای پايان پذيرد و حقيقت شقاوت اين است که آخرين مرحله ی عمر با عمل شقاوتمندانه ای خاتمه يابد"(7). در حديث ديگری ازعلی(ع) می خوانيم :" سعادتمند کسی است که از سرنوشت ديگران پند گيرد و شقاوتمند کسی است که فريب هوای نفس وغرورش را بخورد".(8)

اين سخن علی (ع) نيز تأکيد مجددی است بر اختياری بودن سعادت و شقاوت و بعضی از اسباب مهم اين دو را را بيان می کند.پيامبر عزيزمان حضرت محمد(ص) می فرمايد:" چهار چيز است که از اسباب سعادت و چهار چيز است که از اسباب شقاوت می باشد: اما آن چهار چيز که اسباب سعادت است : همسر صالح، خانه ی وسيع ، همسايه ی شايسته و مرکب خوب است. اما آن چهار چيز که اسباب شقاوت است : همسايه بد و همسر بد و خانه ی تنگ و مرکب بد است".(9)

صاحب نظران معتقدند با توجه به اينکه اين چهار موضوع در زندگی مادی و معنوی هر کس نقش مؤثری دارد و از عوامل پيروزی يا شکست می تواند باشد، وسعت مفهوم سعادت و شقاوت در منطق اسلام روشن می شود.

شنبه: 24 / 06 / 1403- 10 ربیع الاول 1446- 14 سپتامبر 2024

پانویس ها

1 - سوره رعد / 28.

2- مطهری، مرتضی (1368)، مجموعه آثار، جلد اول، تهران، صدرا.

3- سوره علق/ 6 و 7.

4- سوره علق / 8.

5 - سوره هود /105-106.

6- ديوژن: 323- 404 / 412 ق‌م ¡ يوناني

ديوژن اهل سينوپ در آتن به خاطر دو چيز شهرت داشت: به چالش كشيدن سنت‌ها به نحوي خشن و اهانت‌آميز، و زندگي آشكارا رياضت‌كشانه و پرهيزگارانه‌اي كه براساس فلسفه‌ي كلبي‌اش از آن طرفداري مي‌كرد. مشخص نیست که دیوژن هیچ‌یک از عقاید خود را به رشته‌ی تحریر درآورده باشد زیرا هیچ متنی از وی به دست نیامده است. آن چه از او باقی‌مانده، آوازه‌اش به همراه مجموعه روایاتی در مورد زندگی و کارهایش است که توسط زندگی نامه‌نویسان بعدی همانند دیوژن لائرتی و استوبائوس نقل شده است. این نوشته‌ها مردی را توصیف می‌کنند که کاملاً مطابق اصول خود زندگی می‌کرد، آگاهانه نمی‌گذاشت چیزهای احمقانه رنجش بدهند، و نکات فلسفی خود را اغلب با ذکاوتی شیطنت‌آمیز بیان می‌کرد.

گریز به آتن

دیوژن در سینوپ، یکی از مستعمرات یونان در سواحل دریای سیاه (در ترکیه‌ی امروزی) به دنیا آمد و بزرگ شد. پدرش هیکِسیاس مسئول ضرب سکه بود و به نظر می‌رسد دیوژن سمت دستیاری او را داشت زیرا در جریان رسوایی مربوط به جعل سکه‌ها هر دوی آنها متهم و به تبعید فرستاده شدند. او که هنوز مرد جوانی بود، به آتن گریخت و در آن‌جا بود که اشتیاقش به فلسفه شکل گرفت. او به ویژه تحت تأثیر آنتیستِنِس، شاگرد سابق سقراط، قرار گرفت که تفسیر خاص خود را از معنای زندگی با فضیلت ارایه داده بود. گفته می‌شود دیوژن به او التماس کرد تا او را به عنوان شاگرد خود بپذیرد.

دیوژن از جمله متفکرانی بود که به و «كلبيان»- برگرفته از کلمه‌ی یونانی کینیکوس، به معنای «همانند سگ / كَلب در عربی»- معروف شدند. آنان آداب و رسوم اجتماعی را به نفع زندگی ساده‌تر و طبیعی‌تر کنار می‌گذاشتند. روایات بی‌شماری از زندگی فقیرانه و رفتار سگ‌مانند او وجود دارد. اكثراً متفق‌القولند که در آگورا (محل اجتماعات عمومی) یا در نزدیکی آن، یک خُم - خمره‌ی بزرگ سفالی با دهانه‌ای باز - را به عنوان خانه‌ی خود برگزیده بود و تقریباً مایملکی نداشت. در روایتی نقل شده که چگونه دیدن کودکی که از دستِ کاسه شده‌اش آب می‌نوشید دیوژن را برانگیخت تا کاسه‌ی چوبی خود را به عنوان یک کالای لوکس دور بیندازد. آتنی‌ها از رفتار او خشمگین بودند؛ خصوصاً به این دلیل که او تمام نیازهای طبیعی خود را در ملاعام، در هر مکان و هر زمان که نیاز داشت، برآورده می‌کرد و این در زمانی بود که از نظر اجتماعی حتی خوردن در بازار غیر قابل قبول بود.

سال‌های پایانی

دیوژن سرانجام آتن را ترک کرد و در کورنت اقامت گزید. افسانه‌های زیادی درباره‌ي سرنوشت او گفته می‌شود؛ او توسط دزدان دریایی ربوده و به عنوان برده در کرت برای فروش عرضه شد. خریداری به نام زنیادس اهل کورنت از وی در مورد پیشه‌اش پرسید، و دیوژن در پاسخ گفت می‌خواهد به کسی فروخته شود که به یک «ارباب» نیاز داشته باشد. زنیادس که تحت تأثیر قرار گرفته بود، او را خرید و به کورنت برد تا به عنوان معلم سرخانه‌ی فرزندانش و ظاهراً به عنوان یک مرد آزاد زندگی کند. برخی حکایات مي‌گویند که وی بر اثر گازگرفتگی سگ یا خوردن هشت‌پای فاسد جان خود را از دست داد، اما به احتمال زیاد در حالی که هنوز در خانه‌ زنیادس مهمان بود، به دلیل کهولت سن در آرامش درگذشت.

7- بن جمعه العروسی حویزی؛ عبد علی(۱۳۸۳ق ). تفسير نور الثقلين، مطبعه العلمیة/ ج 2، ص 398.

8- نهج البلاغه صبحی صالح ، خطبه 86.

9- بن فضل طبرسی؛ حسن(1370). مکارم الاخلاق، به تصحیح: محمود بن ملا صالح بروجردی. الشريف الرضي: قم - ص 65.

منابع

1- حسن زاده آملی،استاد علامه حسن، انسانِ کامل از دیدگاه نهج البلاغه، تهران،بنیاد نهج البلاغه، 1380.

2- مطهری، مرتضی (1364)، مقدمه‏ای بر جهان بینی توحیدی، وحی نبوت، قم، انتشارات صدرا.

3- جوادی آملی، عبدالله، کرامت در قرآن، مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم، تهران، 1367.

4- فرامرز قراملکی، احد (1373)، موضع علم دین در خلقت انسان، تهران، آرایه.

5- رجبی، محمود (1379)، انسان شناسی، قم، مؤسسه‏ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدس‏سره .

6- سلیمانی امیری، عسکر (1382)، خدا و معنای زندگی، نقد نظر، شماره‏ی 29-30 .

7- طباطبایی، محمد حسین (1379)، آزادی، ترجمه‏ی علیرضا فراهانی منش، قم، انتشارات اسلامی.

8- ایزوتسو، توشی هیکو (1373)، خدا و انسان در قرآن، ترجمه‏ی احمد آرام، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، چاپ سوم.

9- کرنستون، موریس (1357)، تحلیلی نوین از آزادی، ترجمه‏ی جلاالدین اعلم، تهران، امیرکبیر.

10- واعظی، احمد ، انسان از دیدگاه اسلام ، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، تهران: سمت، هفتم، 1385.

11- ترابی، احمد ، انسان آرمانی در نگاه قرآن ، دو فصل نامه پژوهش های قرآنی، ش16.

12- پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحۀ، جاویدان ، چاپ شانزدهم، 1361.

13- مجلسی، محمدباقر،بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1403 ق.

14- محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمۀ، دارالحدیث، قم، 1416 ق .

15- شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، دار احیاء التراث العربی، بیروت .

16- افشار، اسدالله(1394) ، باز شناسی جایگاه انسان درنظام هستی ، تهران: سفيرارد هال.



ارسال توسط افشار

اسلایدر