انسان کامل؛ نگین انگشتر عالم آفرینش
اسدالله افشار
«انسان کامل»، عنواني است که از ديرباز مورد توجه بوده و نه تنها انديشمندان و فلاسفه در اين وادي وارد شده و کتابهايي نوشته اند بلکه براي عموم مردم هم جاذبه زيادي داشته است و با اينکه صنعت و علوم هر روزه کشف و اختراع تازه اي مي آفرينند و لوازم و ابزار جديدي در اختيار مي گذارند ولي همچنان انسانها هر جا که با خود خلوت کنند و از اسارت وسايل و ابزار برهند و مجال انديشه و بازگشت به خويشتن خويش را دريابند، در جاذبه اين آرمان قرار گرفته و دوست مي دارند که اگر بدان جايگاه رفيع نرسيده لااقل سيماي او را به تماشا بنشينند و از حال و هواي او برخوردار گردند.
پژوهشهايي كه تاكنون دربارة انسان كامل انجام شده است، هيچكدام جامعنگري لازم را نداشتهاند؛ زيرا هر كدام از زاويهاي خاص به موضوع نگريستهاند و بخشي از دنياي پهناور درون و ابعاد پيچيدة آدمي را ـ از ديدگاه خود ـ توصيف كردهاند. از سوي ديگر، انسانها براي دستيابي به كمال، به الگو نيازدارند تا بهصورت آگاهانه با آن همانندسازي كنند. همچنين تربيت و پرورش فكري واخلاقي در هر مكتب، براساس شناخت «انسان نمونه» در آن مكتب امكانپذير است؛ زيرا چه اينكه «اگر انسان كامل اسلام را چه از راه بيان قرآني و چه از راه شناخت شخصيتپروردههاي قرآن نشناسيم، نميتوانيم راهي را كه اسلام معين كرده است، برويم؛ نميتوانيم يك مسلمان واقعي و درست باشيم؛ جامعة ما نميتواند يك جامعة اسلامي باشد. پس ضرورت دارد حتماً انسان كامل و عالي و متعالي اسلام را بشناسيم».بنابراين، پژوهش دربارة انسان كامل و ارائة آن به منزلة الگو، امري لازم و ضروري است.
هدف از شناخت انسان کامل
انسان کامل، الگوی عینی و عملی کمال است. انسان پس از آگاهی از وجود انسان کامل است که شوق دست یافتن به کمال در جان او پدید میآید و اطمینان حاصل میکند که راه کمال پیمودنی است و آن اهداف والا، تحقق یافتنی است، چرا که انسان کامل همچون دیگر افراد بشر یک انسان است و روح، جسم، اراده، فطرت، میل، عشق و انواع نیازهای مادی و جسمانی دارد، اما در عین حال به بالاترین مقامات آسمانی دست یافته و آنچه را که در وهم و خیال دیگران نمیگنجد را دارا شده است. «اگر ما انسان کامل اسلام را نشناسیم قطعاً نمیتوانیم یک مسلمان تمام و کامل باشیم و به تعبیر دیگر، یک انسان ولو کامل نسبی از نظر اسلام باشیم.
بنابراین هدف از شناخت انسان کامل، حرکت به سوی او و الگو پذیری از شخصیت والای اوست. زیرا هر چه که ما به انسان کامل نزدیکتر شویم رشد و کمال بیشتری یافته و حقیقت انسانی را به نحو کاملتری دارا شدهایم.
صاحب نظران در زمینه معرفی انسان کامل سخنان بسیاری گفتهاند و هر یک به تناسب علم و معرفتی که از مقامات او کسب کردهاند گامهایی را برای زدودن پرده از چهره این شخصیت آسمانی برداشتهاند. البته همة آنها در پایان اعتراف کردهاند که انسان کامل را آن گونه که هست، نشناختهاند و از هنر و توان لازم برای وصف این مقام والا برخوردار نبودهاند.
مفهوم کمال
کلمه«کمال» از «کمل» مشتق شده است و در لغت به معنای تمام شدن،کامل شدن و اتمام آراستگی صفات است. ازاین رو می توان گفت که «کمال»، صفتی وجودی است که یک موجود به آن متّصف می شود و زمانی که شیئ درجهت عمودی بالا رود، می گویند کمال یافت. مثلاً وقتی می گویند عقل فلان کس کامل شد یعنی عقلش یک درجه بالاتر آمده است. امّا ازحیث اصطلاح، می توان در تعریف جامعی بیان داشت که:«کمال هرموجود به فعلیّت رسیدن استعدادهای خاصی است که دستگاه آفرینش درآن به ودیعه گذاشته است ودرحرکت به سوی آن فعلیّت ها، هیچ نوعی انحرافی از خط سیری که نظام آفرینش برای آنها ترسیم کرده، صورت نداده و هیچ مانعی در راه شتاب آنها رخ ندهد.» ازاینرو وقتی در مورد کمال انسان سخن به میان می آید به این معناست که «در ساختمان وجود انسان، بعدی بی نهایت قرار گرفته که انسان می تواند با گام برداشتن در راه خدا به اعلی علیّین برسد.»
معناى انسان كا مل
قبل از بحث درباره انسان كامل لازم است درباره معنى كلمه كا مل توضیحى بدهیم.
در زبان عربى دو كلمه كامل و تمام، كلمات نزدیك به یكدیگر مىباشند و گر چه هر دو در مقابل ناقص به كار مىروند با هم اندكى تفاوت دارند. تمام براى یك شىء در جایى گفته مىشود كه همه آن چه براى اصل وجود آن لازم است، به وجود آمده باشد؛ وقتى مىگویند: شىء ناقص نیست و تمام است، یعنى همه اجزاى تشكیل دهنده آن شىء موجود است، مانند یك ساختمان كه بناى آن پس از ساختن همه اجزاء، تمام مىشود، اما كمال در مورد چیزهایى است كه بعد از این كه از نظر وجود اجزا تمام شدند مىتوانند درجات بالاترى هم داشته باشند؛ مثلا انسانى كه تمام باشد و هیچ نقص عضوى در او نباشد در عین حال مىتواند با رشد بیشتر، كامل و كاملتر گردد. به بیان دیگر، كمال را در جهت عمودى بیان مىكنند و تمام را در جهت افقى.
انسان مانند بسیارى از چیزهاى دیگر، كامل و غیر كامل دارد، و بلكه معیوب و سالم دارد و انسان سالم هم دو قسم است: انسان سالم كامل و انسان سالم غیر كامل.
شناختن مشخصات انسان كامل از نظر اسلام از این نظر براى مسلمانان واجب است كه بتوانند خود و جامعه را، مانند الگو و حكم سرمشق بسازند.
شناخت انسان كامل از نظر اسلام دو راه دارد: یك راه این است كه ببینیم قرآن و سنت، انسان كامل را چگونه توصیف كردهاند، و راه دیگر این كه افرادى را بشناسیم كه عالىترین افراد تربیت شده در اسلام هستند و مطمئنیم آنها آن چنان كه اسلام مىخواهد، ساخته شدهاند وعالىترین افراد تربیت شده دراسلام هستند، مانند پیامبراكرم (ص) و على (ع) كه شناخت آنها، شناخت انسان كامل از نظر اسلام است.
البته منظور از شناخت انسانهاى كامل، شناخت شناسنامهاى نیست كه بدانیم در چه سالى و كجا متولد شدهاند، پدر و مادر آنها كیست و در كجا و در چه سالى از دنیا رفتهاند، بلكه مراد، شناخت شخصیت آنهاست تا بتوان از زندگى آنها پیروى نمود، كما این كه گفتهاند: "الشیعه من شایع علیا: انسان با حرف و حتى با دعاى محبت، شیعه نمىشود، بلكه شیعه باید از على علیه السلام عملا پیروى كند"، پس مساله انسان كامل یك بحث فلسفى و علمى محض نیست كه فقط اثر علمى داشته باشد، بلكه ما اگر انسان كامل را نشناسیم، نه شخصا مىتوانیم یك مسلمان واقعى باشیم، و نه جامعه ما مىتواند یك جامعه اسلامى باشد.
باور به وجود انسان كامل در پهنة هستي
آثارو منابع موجود نشان دهندهِ آن است كه باور به وجود انسان كامل در پهنهِ هستي، مهمان خوان بسياري از مكاتب فكري و انديشههاي انساني بوده است. اديان، مذاهب و مكاتب بر پايهِ برداشت و شناختي كه از حقيقت انسان دارند، هر يك به گونهِ لزوم و يا رسيدن به مقام عالي انساني كه همان انسان كامل باشد را پذيرفتهاند و براي آن ويژگيها، القاب و وظايفي را بيان كردهاند.( 1)
درهند باستان آيينهاي بودا، يوگا، بهاكتي و....از انسانكامل به نام هاي "ارهات"و "انسان آزاده" ياد كردهاند.(2)
اگر فلسفه يونان بيش تر به شناسايي هستي و عالم وجود پرداخته، در عوض فرهنگ هندي سوداي رستگاري و نجات انسان با توجه به درون آدمي را در سر دارد.
ارهات؛ يعني مرد ارزنده يا مرد تمام كه نه به چيزي دلبستگي دارد و نه از آن بيزار است.(3)
در انديشههاي چيني مانند: تائوئيزم و كنفوسيوس نيز از "تائو"و انسان آزاده(Kiun Tsen) سخن گفته ميشود كه كم و بيش انديشهِ انسان كامل را فرا ياد ميآورد. (4)
انسان كامل كنفوسيوس همانندي بسياري با انسان كامل در باور تصوف و عقايد اسلامي دارد.
در آيين كنفوسيون بالاترين مقام انساني را “ انسان قديس و پاك" داراست. چنين انساني از آغاز زاده شده، داراي ويژگيهاي نيك بوده و دست غيبي او را به كمالات والاي انساني آراسته است. او تك بعدي و خود خواه نيست كه تنها به خود بپردازد، بلكه تلاش او براي نجات ديگران نيز ميباشد.(5)
در يونان، سرزمين انديشه و سخن، نيز متفكران به انسان كامل پرداختهاند؛ افلاطون ويژگيهاي انسان كامل را در فيلسوف ميبيند. فلاسفه كساني هستند كه وجود ابدي و لايتغير را درك مينمايند... و در پايان به ياري همان جزء نفس به قرب و وصال وجود حقيقي نايل گشته و خرد و راستي را توليد ميكنند. (6)
ارسطو "انسان بزرگوار" يا "انسان بزرگمنش" را بر ميگزيند و در توصيف او چنين ميگويد:
رفتارش متوجه افتخاراست؛ چون افتخار با بزرگ منشي وابسته است، او همواره آمادهِ نيكي كردن به ديگران است و در ضروريات زندگي و درموارد بياهميت زبان به شكوه نميگشايد و...(7)
زرتشت نيز از انسان آرمانياش سخن گفته و او را داراي اوصاف آسماني و برتر ميداند:
"پروردگارا! مرد نيك انديش و پارسايي كه روانش با راستي همگام است، تنها به تو ميانديشد و كردار نيك خود را به تو نياز ميكند".
همچنين در آيين زرتشت از نجات دهندهاي كه او را "سوشيانت"نام نهادهاند، سخن به ميان آمده است :
اي مزدا كجا سپيده دم به در آيد و جنس بشر به سوي راستي روي كند، كي نجات دهنده (سوشيا نت) بزرگ با گفتار پر از حكمت خويش به مراد رسد.(8)
تعريف و پيشينهِ اصطلاح انسان كا مل
انسان كامل اصطلاحي است كه در عرفان (عملي و نظري) و تصوف مطرح است.
اين بحث از ديد انسان شناسي و جهان شناسي عرفاني و به خاطر نظريهِ امامت و ولايت در انديشهِ اماميه و اسماعيليه اهميت ويژهاي دارد.
از آن جا كه انديشمندان بسياري به بحث انسان كامل پرداختهاند و هر كدام فراخور نياز و با برداشت خاص خود، تعريف، توصيف و نشاني از آن به دست دادهاند؛ لذا آوردن تعريفي فراگير بسي دشوار مينمايد.
با اين حال در این یادداشت تلاش شده است تا يك تصوير عمومي از تعريف انسان كامل، ارائه شود.
انسانكامل انساني است كه اخلاق خدا گونه دارد و علت غايي خلقت، سبب آفرينش و بقاي عالم، مظهر جامع اسماء الهي، واسطهِ ميان خلق و خالق، يگانه خليفهِ خدا در زمين است كه علم او به شريعت، طريقت و حقيقت قطعيت يافته، به ظاهر و باطن راهنماي انسانها است. او را شيخ، پيشوا، هادي، مهدي، امام، خليفه، قطب، صاحب الزمان، جام جهان نما، اكسيراعظم، عبدالله و عندالله نيز ناميدهاند و هيچ زماني از وجود آن خالي نخواهد بود.
فرشتگان به خاطر او سجده به آدم كردند و آدميان طفيل اويند.
او ثمرهِ جهان آفرينش، قطب الاقطاب و....است.(9)
اصطلاح انسان كامل درقرآن وروايات ديده نشده، ولي ريشهِ اصلي آن مانند ديگر اصطلاحات عرفاني، قرآن و روايات است؛ و نفخت فيه من روحي(10)؛ انّا عرضنا الامانه` علي السّموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان(11)؛ اني جاعل في الارض خليفه(12) ؛ لاينال عهدي اللظالمين و...(13)
اين آيات از انسان نمونه الهي سخن ميگويد كه وجودش از عرش تا فرش گسترده شده است و براي او جنبهِ زميني و آسماني، اين جهاني و آن جهاني را ثابت ميكند.
در روايات اصطلاحاتي مانند: نور محمد(ص)، عرضه اعمال بر پيامبر و اهل بيت"، كنت نبيّاً و آدم بين الماء و الطين،(14) انّ الصوره` الانسانيه هي اكبر حجّه` الله علي خلقه و هي الكتاب الذي كتبه بيده، و هي الهيكل الذي بناه بحكمته و...(15)
براي انبيا و امامان(ع) ويژگيها و وظايفي را مشخص ميكند كه عين آن را اهل معرفت براي انسان كامل ثابت ميدانند. (16)
پژوهش پژوهشگران در باب انسان کامل
آثار موجود گواهي ميدهند كه ابونصر فارابي (257-339 ق) نخستين فيلسوفي است كه در جهان اسلام درباره فلسفهِ آفرينش، سعادت آدمي و ويژگيهاي انسان كامل بحث كرده است.
او عنوان انسان كامل را ظاهراً به طور مستقل در كتاب احصاءالعلوم به كار برده است. (17)
از رسالهِ قشيريه نيز نقل كردند كه ميگويد: بايزيد بسطامي (261 يا 262) از انسان كامل تام ياد ميكند و ميگويد عارف پس از فناي در ذات الهي به اين مقام ميرسد. (18)
حسين بن منصور حلاج (244 - 309 ق) نيز از انساني كه مراتب كمال را پيموده و مظهر كامل صفات عالي شده نام برده است.(19)
با اين حال شماري از پژوهشگران، محي الدين عربي (638) را طراح اصلي اصطلاح و انديشهِ انسان كامل ميدانند.
او بحث انسان كامل را در انسانشناسي و جهانشناسي عرفاني اسلامي تثبيت كرده، و تجسم آن را در صور نبيّ و وليّ و نيز خلافت الهي را درباره شخصيت او مطرح كرده است.
پس از ابن عربي، شاگرد بر جستهِ او صدرالدين قونوي (672)، در كتابهاي خويش مانند مفتاح الغيب به تحليل از انسان كامل پرداخته است. شاگردان وي نيز راه استاد را پيش گرفتند كه كساني مانند سعيدالدين فرغاني (وفات 691 ق) در مقدمهِ مشارق الدراري و مؤيد الدين جندي (690) در شرح فصوص الحكم. عبدالرزاق كاشاني (وفات 736 ق) محمد داود قيصري (751) و صائن الدين ابن تركه (770- 835 ق) تا سيد حيدر آملي (وفات 783 ق) و... همه از نام آوران وادي معرفت توحيد و خود نمونهِ يك انسان كامل هستند.
كتاب الانسان الكامل نوشتهِ عزيزالدين نسفي (پيش از 700 ق) به زبان شيرين فارسي و كتاب الانسان الكامل نوشتهِ عبدالكريم جيلي (805 ق) از اولين تك نگاريها در اين موضوع هستند.
از مجموع تحقیقات و کاوش ها در متون عرفانى روشن مى شود که مباحث مربوط به انسان شناسى و مقام انسان از جمله محورهاى مهم مورد بحث عرفا است; به طورى که در آثار عرفانى مقام عرفاى اسلامى, مطالب بسیار بلند و ارزشمندى در باب انسانى که جامع جمیع اسما و صفات الهى و مظهر تام خداوند است, عنوان شده است که از جمله آنان مى توان به ابن عربى, حلاج, ترمذى, عطار نیشابورى, اشاره کرد اما اصطلاح عمیق و پرجاذبه (انسان کامل) اولین بار در قرن هفتم هجرى از سوى عارف نامدار این قرن یعنى محى الدین عربى, به کار برده شد و پیش از این عارف, اگرچه مباحث و مسائل مربوط به انسان کامل در عرفان اسلامى وجود داشت, اما از چنین لفظى استفاده نمى شد. (عارف عربى), انسان کامل را به عنوان فصّ(نگین) انگشتر هستى معرفى مى کند, در آنجا که مى گوید: انسان کامل نگین انگشتر عالم آفرینش است که خداى تعالى او را خلیفه و جانشین خود در حفظ عالم قرار داده است و نظام آفرینش در پرتو وجود انسان کامل حفظ و نگهدارى مى شود.(20)
لزوم انسان كامل در گستره هستي
هر يك از مخلوقات، مظهر و جلوة اسم يا اسماي الهي اند و هر چيز، به محدوديت و اندازه خودش آينه اي براي نمايش اسماء الهي است. عالم عقل، تنها اسماء تنزيهي حق- سبحانه- را جلوه ميدهد، عالم ماده، اسماء تشبيهي او را و عالم مثال... هر چند خداوند خود را در ذات خود ميبيند و شاهد و مشهود است، اما جلاء (در خود ديدن)، غير از استجلاء (خود را در غير ديدن) است. صاحب كمال، به كمالات خود علم دارد؛ ولي در آينه ديدن، لذت ديگر دارد؛پس در آفرينش، آينه هايي هستند؛ ولي تمام نما نيستند و به مظهر و آينه اي نياز است كه نشاندهندة همة اسماء و صفات باشد. اين، همان انسان كامل است كه از سويي، جنبه عنصري و طبيعي دارد و مصداق "يأكل الطعام و يمشي في الاسواق"( سوره فرقان/7) است و از سوي ديگر،جنبة آسماني دارد و مصداق "دني فتدلي فكان قاب قوسين اوادني"(سوره نجم/9 ) است.
جان کلام این که:
1- به تعبیر زیبای امام خمینی( ره)؛ انسان کامل, کتاب کلى الهى است و اگر او را به صورت یک کتاب لحاظ کنیم، عقل، نفس، خیال و طبیعت او هرکدام، ابواب و سور، و مراتب هریکى از آن ها، آیات و کلمات الهى اوست. (21)
2- انسان کامل همچنان که آیینه حق نماست و خداى سبحان ذات خود را در آن مشاهده مى کند،آیینه شهود تمام عالم هستى نیز مى باشد.(22)
3- انسان کامل جامع ترین موجود عالم و مقصد و مقصود آفرینش است و حضرت حق, این چنین او را مورد تکریم خویش قرار مى دهد که بدون اینکه این امر به عنوان جز او پاداشى در برابر او باشد یا در قبال آن از او شکرى را طلب کند.(23)
4- اصطلاح انسان کامل،گرچه در کتاب هاى عرفانى به طور گسترده به کار رفته و بر مصادق فراوانى اطلاق شده، باید توجه داشت که این توسعه در استعمال، از باب مسامحه در تعبیر و توسعه در اطلاق به کار مى رود، و گرنه در کلمات و نوشته هاى بزرگان اهل معرفت، مصداق حقیقى انسان کامل به صورت بسیار روشن، مشخص شده است. قطعاانسان کامل، یعنى حضرت محمد(ص) است و ایشان مصداق انسان کامل و سایر انبیا و اولیاء از باب الحاق کامل به اکمل به او ملحق هستند. در نوشته هاى علمای دین نیز هرگاه لفظ انسان کامل به طور مطلق به کار رفته، مراد حضرت محمد(ص) است. در ره آورد فکرى و عرفانى حضرت امام(ره) نیز وجود مبارک پیامبر اکرم(ص) به عنوان مصداق بارز انسان کامل معرفى مى شود. (24)
یکشنبه: 29 / 11 / 1402- 8 شعبان 1445- 18 فوریه 2024
پانویس ها
1- رزم جو، حسين، كيهان فرهنگي، انسان كامل، سال هشتم، مسلسل 79، سال 1370، ص 5.
2- هيئت تحريريه، انسان كامل از ديدگاه بودا...، موسسه مكاتباتي اسلامشناسي (1/13)، تهران 1361؛ معرفت، انسان كامل از ديدگاه روانشناسي و صدر المتالهين، علي زينتي، ش 38، بهمن 1379 .
3-همان، 28.
4-همان، 2/11 - 20.
5- همان، 22 - 20.
6- همان، 3/18 .
7- عبدالله، نصري، سيماي انسان از ديدگاه مكاتب، چاپ چهارم، دانشگاه علامه طباطبايي، تهران 1376.
8- همان، 38 - 35.
9- همان، 8/ 52 – 47.
10- مجموع اين اوصاف و القاب از منابع زير به دست آمده:عزيزالدين، نسفي، الانسان الكامل، ص 5-4، تصحيح ماريژان موله، تهران، كتابخانه طهوري؛ جيلي، عبدالكريم، الانسان الكامل في معرفه` الاواخر و الاوايل، تصحيح فاتن اللّبون، چاپ اول؛ تاريخ العربي، لبنان 1420 ه. صص 208 - 206؛ حسن زاده آملي، حسن، انسان كامل از ديدگاه نهجالبلاغه، ص 66، چاپ اول، قيام، قم 1372.
11- حجر/ 29.
12- احزاب/ 72.
14 - بقره/ 30.
13- بقره/ 124 .
15- علامه محمد محسن فيض كاشاني،كلمات مكنونه، تصحيح عزيزالله عطاردي، چاپ دوم، فراهاني 1360 ؛ ابن شهر آشوب، المناقب، 1 / 214 .
16- سيد حيدر آملي، جامع الاسرار، تصحيح هانري كربن ص 383، چاپ دوم، علمي فرهنگي 1368 .
17- توضيح بيشتر در بحث تطبيقي خواهد آمد.
18- هيئت تحريريه، انسان كامل از ديدگاه فارابي و...، ج 5 ص 7؛ سيماي انسان كامل، ص 174 -163 .
19- دائره المعارف تشيع، 2/549 .
20- مرضیه رمضانی، کرامت انسان و انسان کامل در عرفان، پرتال جامع علوم انسانی( متعلق به پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) ، آیینه پژوهش 1385 شماره 102. (به نقل از محیى الدین عربى، فصوص الحکم، فص ّ آدمى،ص 61 .)
21- امام خمینى، مصباح الهدایه، ص 73.
22- امام خمینى، تعلیقات على فصوص الحکم، ص 59.
23- مرضیه رمضانی، کرامت انسان و انسان کامل در عرفان، پرتال جامع علوم انسانی( متعلق به پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) ، آیینه پژوهش 1385 شماره 102.
24- همان.
منابع
1- خوارزمی، حسین( 1364) ، شرح فصوص الحکم، ج۱، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران.
2- ترمذی، محمد حکیم ( 1965م)، ختم الاولیاء، ج۱، به کوشش عثمان اسماعیل یحیی، بیروت.
3-ذهبی زنجانی، عبدالکریم ( 1341)، شمس الحقیقه، ج۱، تهران.
4- جامی، عبدالرحمان ( 1370)، نقد النصوص، ج۱، به کوشش ویلیام چیتیک، تهران.
5- صدرالدین شیرازی، محمد ( 1361- 1366)، تفسیر القرآن الکریم، ج۴، به کوشش محمد خواجوی، قم.
6-قمی، قاضی سعید ( 1415ق)، شرح توحید الصدوق، ج۱، به کوشش نجفقلی حبیبی، تهران.
7- همدانی، عبدالصمد( 1366)، بحر المعارف، ج۱، قم.
8-ابوزید، نصرحامد (1385)، چنین گفت ابن عربی، ترجمه: احسان موسوی خلخالی، تهران: نیلوفر.
9-آشتیانی، سید جلال الدین (1344)، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد.
10- جندی، مؤیدالدین محمود (1361)، شرح فصوص الحکم، به کوشش: سید جلال الدین آشتیانی و غلام حسین ابراهیمی دینانی، مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی.
11-الزبیدی، محمد مرتضی (1306)، تاج العروس من جوهر القاموس، بیروت: منشورات مکتبه الاحیاء.
12-صدرالدین شیرازی، محمد ابن ابراهیم (1354)، المبدأ و المعاد، تهران: انجمن حکمت و فلسفه ایران.
13-عبداللهی، مهدی (1390)، کمال نهایی انسان و راه تحصیل آن از دیدگاه فیلسوفان اسلامی، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).
14-عفیفی، ابوالعلاء (1380)، شرحی بر فصوص الحکم، ترجمه: نصرالله حکمت، تهران: الهام.
15- الفراهیدی، الخلیل بن احمد (1414)، ترتیب کتاب العین، قم: اسوه.
16- فیروزآبادی، مجدالدین محمد (1424)، القاموس المحیط، بیروت: مؤسسه الرساله.
17- قیصری، داوود (1363)، مقدمه شرح فصوص الحکم، ترجمه: منوچهر صدوقی سها، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
18- مازندرانی، محمد صالح (1382)، شرح الکافی، محقق و مصحح ابوالحسن شعرانی، تهران: مکتبه الاسلامیه.
19- محمود الغراب، محمود (1389)، انسان کامل، ترجمه: گل بابا سعیدی، تهران: جامی، چاپ سوم.
20- المقری الفیومی، احمد بن محمد علی (1928)، المصباح المنیر، القاهره: المطبعه الامیریه.
21- هاشمی خویی، حبیب الله (1400)، منهاج البرائه فی شرح نهج البلاغه، تصحیح: ابراهیم میانجی، شارح: حسن زاده آملی و محمدباقر کمره ای، تهران: مکتبه الاسلام، چاپ چهارم.
22- علوی نژاد، حیدر (1382)، سید محمد، افقهای کمال، بوستان کتاب، قم.
23- پارسانیا، حمید(1383)، هستی و هبوط (انسان در اسلام)، دفتر نشر معارف، قم.
24- سعیدی،گل بابا (1378)، انسان کامل (دو رساله ازشیخ محیالدین ابن عربی)،انتشارات سلمانی، تهران.
25- نصری، عبدالله( 1378)، سیمای انسان کامل از دیدگاه مکاتب، انتشارات دانشگاه علامه طباطبائی، تهران.
26- مطهری، مرتضی(1370)، انسان کامل، انتشارات صدرا، تهران.
27-کبیر، یحیی( 1384) ،انسان شناسی (انسان کامل)، انتشارات مطبوعات دینی، قم.

